دست چپی، چپ گرا، کسی که به راه چپ برود، آنکه از راه راست منحرف شود در علوم سیاسی تندرو، کسی که افکار دست چپی داشته باشد و در طریق مخالفت با رژیم کشور یا سیاست دولت گام بردارد
دست چپی، چپ گرا، کسی که به راه چپ برود، آنکه از راه راست منحرف شود در علوم سیاسی تندرو، کسی که افکار دست چپی داشته باشد و در طریق مخالفت با رژیم کشور یا سیاست دولت گام بردارد
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’قریه ای است از بلوک سرآسیاب کرمان که در نزدیکی هوتک و هشت فرسخی شمال شرقی کرمان واقع میباشد. جائی خوش آب و هواست، باغات مشجر زیاد دارد و انگور و انارش بخوبی ممتاز است. آب این قریه از دو رشته قنات و از چشمه ای است که از کوه جاری است. دارای هزار تن سکنه است (تقریباً) و حمام بزرگی دارد که وکیل الملک آنرا بنا نموده، کاروانسرای خرابه ای دارد که از بناهای قدیم است. سه مسجد آباد و یک باب تکیۀ آباد در آنجا دیده میشود. این قریه یازده کار خانه شالبافی دارد که مشتمل بر چهل ویک دستگاه است. آسیاهای متعدد از قدیم و جدید متعلق به این قریه است. مزرعۀ اسماعیل آباد هم از توابع چترود میباشد که خراب بود و آنرا مرحوم محمداسماعیل خان وکیل الملک آباد کرد. (از مرآت البلدان ج 4 ص 312)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’قریه ای است از بلوک سرآسیاب کرمان که در نزدیکی هوتک و هشت فرسخی شمال شرقی کرمان واقع میباشد. جائی خوش آب و هواست، باغات مشجر زیاد دارد و انگور و انارش بخوبی ممتاز است. آب این قریه از دو رشته قنات و از چشمه ای است که از کوه جاری است. دارای هزار تن سکنه است (تقریباً) و حمام بزرگی دارد که وکیل الملک آنرا بنا نموده، کاروانسرای خرابه ای دارد که از بناهای قدیم است. سه مسجد آباد و یک باب تکیۀ آباد در آنجا دیده میشود. این قریه یازده کار خانه شالبافی دارد که مشتمل بر چهل ویک دستگاه است. آسیاهای متعدد از قدیم و جدید متعلق به این قریه است. مزرعۀ اسماعیل آباد هم از توابع چترود میباشد که خراب بود و آنرا مرحوم محمداسماعیل خان وکیل الملک آباد کرد. (از مرآت البلدان ج 4 ص 312)
دهی از دهستان طارم بالا بخش سیردان شهرستان زنجان که در 27 هزارگزی باختر سیردان و 13 هزارگزی راه عمومی سیردان به زنجان واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 340 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات و گردو. شغل اهالی زراعت، گله داری و بافتن جاجیم و گلیم و راهش مالرو و صعب العبور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی از دهستان طارم بالا بخش سیردان شهرستان زنجان که در 27 هزارگزی باختر سیردان و 13 هزارگزی راه عمومی سیردان به زنجان واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 340 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات و گردو. شغل اهالی زراعت، گله داری و بافتن جاجیم و گلیم و راهش مالرو و صعب العبور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دشت الروم. سابق آنرا دشت رون نیز میگفتند و آن مرغزار و قریه ای است در بلوک ممسنی (شولستان سابق) ، و این بلوک واقع است در مابین مغرب و شمال شیراز و قصبۀ آن موسوم است به فهلیان که تا شیراز قریب بیست و یک فرسخ مسافت دارد، و از دشت روم تا مابین هفت فرسخ است. رجوع به فارسنامۀ ابن البلخی ص 101 و 102و نزهه القلوب مستوفی ص 134 و سفرنامۀ ابن بطوطه چ مصر ج 1 ص 127 و حافظ چ قزوینی ص قیط شود: در دشت روم خیمه زدی و غریو کوس از دشت روم رفت به صحرای سیستان. حافظ
دشت الروم. سابق آنرا دشت رون نیز میگفتند و آن مرغزار و قریه ای است در بلوک ممسنی (شولستان سابق) ، و این بلوک واقع است در مابین مغرب و شمال شیراز و قصبۀ آن موسوم است به فهلیان که تا شیراز قریب بیست و یک فرسخ مسافت دارد، و از دشت روم تا مابین هفت فرسخ است. رجوع به فارسنامۀ ابن البلخی ص 101 و 102و نزهه القلوب مستوفی ص 134 و سفرنامۀ ابن بطوطه چ مصر ج 1 ص 127 و حافظ چ قزوینی ص قیط شود: در دشت روم خیمه زدی و غریو کوس از دشت روم رفت به صحرای سیستان. حافظ
دهی از دهستان کمارج بخش خشت شهرستان کازرون که در 8هزارگزی شمال کنارتخته، کنار راه شوسۀ کازرون به بوشهر واقع است. جلگه و گرمسیر است و 88 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه شاپور، محصولش غلات و شغل اهالی زراعت و شال بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی از دهستان کمارج بخش خشت شهرستان کازرون که در 8هزارگزی شمال کنارتخته، کنار راه شوسۀ کازرون به بوشهر واقع است. جلگه و گرمسیر است و 88 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه شاپور، محصولش غلات و شغل اهالی زراعت و شال بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
بت روی. که روی چون بت دارد. که زیباست. زیباروی. خوبروی. خوشگل. دلبر. معشوق. جمیل. زیبا مانند بت. (ناظم الاطباء) : ابا خواهران یل اسفندیار برفتند بت روی صد نامدار. فردوسی. سه بت روی با او به یکجا بدند سمن پیکر و سروبالا بدند. فردوسی. تا با تو به صلح گشتم ای مایۀ جنگ گردد دل من همی ز بت رویان تنگ. فرخی. یا تو از جملۀ بت رویان چیز دگری یا مرا با تو و عشق تو حالیست دگر. فرخی. کوکب ترکش کنند از گوهر تاج ملوک وز شکسته دست بت بر دست بت رویان سوار. فرخی. پشت بدخواهان شکن بر فرق بدگویان گذر پیش بت رویان نشین نزدیک دلخواهان گراز. منوچهری. لالۀ خودروی شد چون روی بت رویان بدیع سنبل اندر پیش لاله چون سر زلف دراز. منوچهری. خیز بت رویا تا مجلس زی سبزه بریم که جهان تازه شد و ما ز جهان تازه تریم. منوچهری. بتر زین برف و راه سخت آنست که آن بت روی بر من دلگرانست. (ویس و رامین). دل اندر مهر آن بت روی بندم هرآنچه او پسندد من پسندم. (ویس و رامین). بدو گفتند بت رویان دمساز که ای شمع بتان چون شمع مگذار. نظامی. نگار خرگهی بت روی چینی سهی سرو چمن بانوی چینی. نظامی. عروسان بت روی در وی بسی پرستندۀ بت شده هرکسی. نظامی. مجلسی برساز و بت رویان به هر رویی نشان لعبتان گلرخ و حوران سیم اندام را. سوزنی. مغان که خدمت بت می کنند در فرخار ندیده اند مگر دلبران بت رو را. سعدی. اگر در هر سر کویی نشیند چون تو بت رویی بجز قاضی نمیدانم که نفسی پارسا ماند. سعدی
بت روی. که روی چون بت دارد. که زیباست. زیباروی. خوبروی. خوشگل. دلبر. معشوق. جمیل. زیبا مانند بت. (ناظم الاطباء) : ابا خواهران یل اسفندیار برفتند بت روی صد نامدار. فردوسی. سه بت روی با او به یکجا بدند سمن پیکر و سروبالا بدند. فردوسی. تا با تو به صلح گشتم ای مایۀ جنگ گردد دل من همی ز بت رویان تنگ. فرخی. یا تو از جملۀ بت رویان چیز دگری یا مرا با تو و عشق تو حالیست دگر. فرخی. کوکب ترکش کنند از گوهر تاج ملوک وز شکسته دست بت بر دست بت رویان سوار. فرخی. پشت بدخواهان شکن بر فرق بدگویان گذر پیش بت رویان نشین نزدیک دلخواهان گراز. منوچهری. لالۀ خودروی شد چون روی بت رویان بدیع سنبل اندر پیش لاله چون سر زلف دراز. منوچهری. خیز بت رویا تا مجلس زی سبزه بریم که جهان تازه شد و ما ز جهان تازه تریم. منوچهری. بتر زین برف و راه سخت آنست که آن بت روی بر من دلگرانست. (ویس و رامین). دل اندر مهر آن بت روی بندم هرآنچه او پسندد من پسندم. (ویس و رامین). بدو گفتند بت رویان دمساز که ای شمع بتان چون شمع مگذار. نظامی. نگار خرگهی بت روی چینی سهی سرو چمن بانوی چینی. نظامی. عروسان بت روی در وی بسی پرستندۀ بت شده هرکسی. نظامی. مجلسی برساز و بت رویان به هر رویی نشان لعبتان گلرخ و حوران سیم اندام را. سوزنی. مغان که خدمت بت می کنند در فرخار ندیده اند مگر دلبران بت رو را. سعدی. اگر در هر سر کویی نشیند چون تو بت رویی بجز قاضی نمیدانم که نفسی پارسا ماند. سعدی