جدول جو
جدول جو

معنی چت روم - جستجوی لغت در جدول جو

چت روم
گپسرا
تصویری از چت روم
تصویر چت روم
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چپ روی
تصویر چپ روی
با سیاست دولت مخالفت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چتر روز
تصویر چتر روز
کنایه از آفتاب، غزاله، چراغ روز، چتر نور، اسطرلاب چهارم، چراغ سحر، طاووس آتش پر، خایه زرّین، سپر آتشین، گیتی پرور، چتر زرّین، طاووس مشرق خرام، طرف دار انجم، طاس زر، خایه زر، طاووس فلک، چتر زر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چپ رو
تصویر چپ رو
دست چپی، چپ گرا، کسی که به راه چپ برود، آنکه از راه راست منحرف شود
در علوم سیاسی تندرو، کسی که افکار دست چپی داشته باشد و در طریق مخالفت با رژیم کشور یا سیاست دولت گام بردارد
فرهنگ فارسی عمید
(اِ حِ)
سخریه کردن به کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’قریه ای است از بلوک سرآسیاب کرمان که در نزدیکی هوتک و هشت فرسخی شمال شرقی کرمان واقع میباشد. جائی خوش آب و هواست، باغات مشجر زیاد دارد و انگور و انارش بخوبی ممتاز است. آب این قریه از دو رشته قنات و از چشمه ای است که از کوه جاری است. دارای هزار تن سکنه است (تقریباً) و حمام بزرگی دارد که وکیل الملک آنرا بنا نموده، کاروانسرای خرابه ای دارد که از بناهای قدیم است. سه مسجد آباد و یک باب تکیۀ آباد در آنجا دیده میشود. این قریه یازده کار خانه شالبافی دارد که مشتمل بر چهل ویک دستگاه است. آسیاهای متعدد از قدیم و جدید متعلق به این قریه است. مزرعۀ اسماعیل آباد هم از توابع چترود میباشد که خراب بود و آنرا مرحوم محمداسماعیل خان وکیل الملک آباد کرد. (از مرآت البلدان ج 4 ص 312)
لغت نامه دهخدا
(چَ رَ)
تندروی. پیروی از افکار چپ. در صف مخالف رژیم و سیاست عمومی کشور بودن. رجوع به چپ و چپی و چپ رو شود
لغت نامه دهخدا
(چَ رِ)
کنایه از آفتاب عالمتاب است. (برهان) (مجموعۀ مترادفات). کنایه از آفتاب است. (انجمن آرا) (آنندراج). آفتاب. (ناظم الاطباء). چتر زرین. چتر زر. چتر سحر
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی از دهستان طارم بالا بخش سیردان شهرستان زنجان که در 27 هزارگزی باختر سیردان و 13 هزارگزی راه عمومی سیردان به زنجان واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 340 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات و گردو. شغل اهالی زراعت، گله داری و بافتن جاجیم و گلیم و راهش مالرو و صعب العبور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دَ تِ)
دشت الروم. سابق آنرا دشت رون نیز میگفتند و آن مرغزار و قریه ای است در بلوک ممسنی (شولستان سابق) ، و این بلوک واقع است در مابین مغرب و شمال شیراز و قصبۀ آن موسوم است به فهلیان که تا شیراز قریب بیست و یک فرسخ مسافت دارد، و از دشت روم تا مابین هفت فرسخ است. رجوع به فارسنامۀ ابن البلخی ص 101 و 102و نزهه القلوب مستوفی ص 134 و سفرنامۀ ابن بطوطه چ مصر ج 1 ص 127 و حافظ چ قزوینی ص قیط شود:
در دشت روم خیمه زدی و غریو کوس
از دشت روم رفت به صحرای سیستان.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(لَ)
لت نام رودخانه ای باشد از ملک دیلمان که به لت رود اشتهار دارد. (جهانگیری) (برهان)
لغت نامه دهخدا
(چِ)
دهی از دهستان کمارج بخش خشت شهرستان کازرون که در 8هزارگزی شمال کنارتخته، کنار راه شوسۀ کازرون به بوشهر واقع است. جلگه و گرمسیر است و 88 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه شاپور، محصولش غلات و شغل اهالی زراعت و شال بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ)
نام محله ای به دودانگۀ هزارجریب مازندران. رجوع به ترجمه سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 167 شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
بت روی. که روی چون بت دارد. که زیباست. زیباروی. خوبروی. خوشگل. دلبر. معشوق. جمیل. زیبا مانند بت. (ناظم الاطباء) :
ابا خواهران یل اسفندیار
برفتند بت روی صد نامدار.
فردوسی.
سه بت روی با او به یکجا بدند
سمن پیکر و سروبالا بدند.
فردوسی.
تا با تو به صلح گشتم ای مایۀ جنگ
گردد دل من همی ز بت رویان تنگ.
فرخی.
یا تو از جملۀ بت رویان چیز دگری
یا مرا با تو و عشق تو حالیست دگر.
فرخی.
کوکب ترکش کنند از گوهر تاج ملوک
وز شکسته دست بت بر دست بت رویان سوار.
فرخی.
پشت بدخواهان شکن بر فرق بدگویان گذر
پیش بت رویان نشین نزدیک دلخواهان گراز.
منوچهری.
لالۀ خودروی شد چون روی بت رویان بدیع
سنبل اندر پیش لاله چون سر زلف دراز.
منوچهری.
خیز بت رویا تا مجلس زی سبزه بریم
که جهان تازه شد و ما ز جهان تازه تریم.
منوچهری.
بتر زین برف و راه سخت آنست
که آن بت روی بر من دلگرانست.
(ویس و رامین).
دل اندر مهر آن بت روی بندم
هرآنچه او پسندد من پسندم.
(ویس و رامین).
بدو گفتند بت رویان دمساز
که ای شمع بتان چون شمع مگذار.
نظامی.
نگار خرگهی بت روی چینی
سهی سرو چمن بانوی چینی.
نظامی.
عروسان بت روی در وی بسی
پرستندۀ بت شده هرکسی.
نظامی.
مجلسی برساز و بت رویان به هر رویی نشان
لعبتان گلرخ و حوران سیم اندام را.
سوزنی.
مغان که خدمت بت می کنند در فرخار
ندیده اند مگر دلبران بت رو را.
سعدی.
اگر در هر سر کویی نشیند چون تو بت رویی
بجز قاضی نمیدانم که نفسی پارسا ماند.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تندرو. آنکه دنبال افکار چپی رود. کسی که در طریق مخالفت با رژیم کشور یا سیاست دولت گام بردارد. رجوع به چپ و چپ روی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از چپ روی
تصویر چپ روی
تند روی، مخالف رژیم و سیاست عمومی کشور بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتروم
تصویر کتروم
((کُ رُ))
ناخوش، بستری
فرهنگ فارسی معین
تندروی، افراطی گری، افراطی گرایی، خلاف ورزی، ناسازگاری، نسازمی، مخالفت خوانی، چپ گرایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
فروشنده ی چوب، چوب فروش
فرهنگ گویش مازندرانی
شکم بند، چوبی که در قسمت شیروانی ساختمان به کار رود
فرهنگ گویش مازندرانی
فراوان
فرهنگ گویش مازندرانی